هدر اصلی سایت

احکام وکالت

وکالت آن است که انسان کارى را که مى‏تواند در آن دخالت کند، به دیگرى واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً کسى را وکیل کند که خانه او را بفروشد یا زنى را براى او عقد نماید پس آدم سفیهى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف مى‏کند، اگر حاکم شرع او را از تصرّف منع کرده یا در حالى که بالغ شده سفیه بوده، نمى‏تواند براى فروش مال خودش کسى را وکیل نماید.

 مسأله 2346 - در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگرى بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند که قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسى بدهد که براى او بفروشد و او مال را بگیرد، وکالت صحیح است.

 مسأله 2347 - اگر انسان کسى را که در شهر دیگر است وکیل نماید و براى او وکالت نامه بفرستد و او قبول کند، اگر چه وکالت نامه بعد از مدتى برسد وکالت صحیح است.

 مسأله 2348 - موکّل یعنى کسى که دیگرى را وکیل مى‏کند و نیز کسى که وکیل مى‏شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختیار اقدام کنند ولى بچّه ممیّز اگر فقط در خواندن صیغه وکیل شده باشد و صیغه را با شرایطش بخواند صحیح است.

 مسأله 2349 - کارى را که انسان نمى‏تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد، نمى‏تواند براى انجام آن از طرف دیگرى وکیل شود. مثلاً کسى که در احرام حج است چون نباید صیغة عقد زناشویى را بخواند، نمى‏تواند براى خواندن صیغه از طرف دیگرى وکیل شود.

 مسأله 2350 - اگر انسان کسى را براى انجام تمام کارهاى خودش وکیل کند صحیح است، ولى اگر براى یکى از کارهاى خود وکیل نماید و آن کار را معیّن نکند وکالت صحیح نیست، ولى اگر اجمالاً معیّن بوده مثلاً گفته به اختیار خودت، یا خانه‏ام را بفروش یا اجاره بده، در این صورت وکالت صحیح است.

 مسأله 2351 - اگر وکیل را عزل کند یعنى از کار برکنار نماید، بعد از آن که خبر به او رسید نمى‏تواند آن کار را انجام دهد، ولى اگر پیش از رسیدن خبر، آن کار را انجام داده باشد صحیح است.

 مسأله 2352 - وکیل مى‏تواند از وکالت کناره‏گیرى کند و اگر موکّل غایب هم باشد، اشکال ندارد.

 مسأله 2353 - وکیل نمى‏تواند براى انجام کارى که به او واگذار شده دیگرى را وکیل نماید؛ ولى اگر موکّل به او اجازه داده باشد که وکیل بگیرد، به هر طورى که به او دستور داده مى‏تواند رفتار نماید. و همچنین است اگر ظاهر امر اجازه توکیل باشد، مثل اینکه کار به نحوى است که معلوم است خود وکیل نمى‏تواند آن را انجام دهد. و اگر گفته باشد براى من وکیل بگیر، باید از طرف او وکیل بگیرد و نمى‏تواند کسى را از طرف خودش وکیل کند.

 مسأله 2354 - اگر انسان با اجازه موکّل خودش کسى را از طرف او وکیل کند، نمى‏تواند آن وکیل را عزل نماید و اگر وکیل اوّل بمیرد یا موکّل، او را عزل کند وکالت دومى باطل نمى‏شود.

 مسأله 2355 - اگر وکیل با اجازه موکّل، کسى را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اوّل مى‏توانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل اوّل بمیرد، یا عزل شود، وکالت دومى باطل مى‏شود.

 مسأله 2356 - اگر چند نفر را براى انجام کارى وکیل کند و به آنها اجازه دهد که هر کدام به تنهایى در آن کار اقدام کنند، هر یک از آنان مى‏تواند آن کار را انجام دهد و چنانچه یکى از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل نمى‏شود؛ و اگر معیّن نکرده باشد که با همه با هم یا هر کدام به تنهایى وکیل هستند و از حرفش هم معلوم نباشد که مى‏توانند به تنهایى انجام دهند وکالت دیگران با مرگ یکى از وکلاء از بین نمى‏رود. ولى اگر گفته باشد که با هم انجام دهند، نمى‏توانند به تنهایى اقدام نمایند؛ و در صورتى که یکى از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل مى‏شود.

 مسأله 2357 - اگر وکیل یا موکّل بمیرد یا دیوانه همیشگى شود وکالت باطل مى‏شود؛ و نیز اگر گاه گاهى دیوانه شود و یا بیهوش شود، بنابر احتیاط واجب باید به معامله‏اى که انجام مى‏دهد ترتیب اثر ندهند؛ و نیز اگر چیزى که براى تصرّف در آن وکیل شده است از بین برود مثلاً گوسفندى که براى فروش آن وکیل شده بمیرد، وکالت باطل مى‏شود.

 مسأله 2358 - اگر انسان کسى را براى کارى وکیل کند و چیزى براى او قرار بگذارد، بعد از انجام آن کار، چیزى را که قرار گذاشته باید به او بدهد.

 مسأله 2359 - اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار اوست کوتاهى نکند و غیر از تصرّفى که به او اجازه داده‏اند، تصرّف دیگرى در آن ننماید و اتّفاقاً آن مال از بین برود، لازم نیست عوض آن را بدهد. و اگر ادّعا کند که مال بدون کوتاهى تلف شده، چنانچه بیّنه بر خلافش نباشد و یا متّهم نباشد ادّعایش قبول مى‏شود.

 مسأله 2360 - اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار اوست کوتاهى کند، یا غیر از تصرّفى که به او اجازه داده‏اند تصرّف دیگرى در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است؛ پس اگر لباسى را که گفته‏اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

 مسأله 2361 - اگر وکیل، غیر از تصرّفى که به او اجازه داده‏اند، تصرّف دیگرى در مال بکند، مثلاً لباسى را که گفته‏اند بفروش بپوشد و بعداً تصرّفى‏را که به او اجازه داده‏اند بنماید، آن تصرّف صحیح است.