هدر اصلی سایت

طلاق

احکام طلاق‏

 

 مسأله 2589 - مردى که زن خود را طلاق مى‏دهد، باید عاقل باشد و به اختیار خود طلاق دهد. و اگر او را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است؛ و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخى بگوید صحیح نیست.

 مسأله 2590 - زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى یا در حال نفاس یا حیض که پیش از این پاکى بوده با او نزدیکى نکرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته مى‏شود.

 مسأله 2591 - طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

 اوّل: آن که شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکى نکرده باشد.

 دوم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد که آبستن است و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشکال ندارد.

 سوم: مرد بواسطه غایب بودن نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد، ولى بنابر احتیاط واجب مرد تا یک ماه بعد از جدا شدنش از زن صبر کند.

 مسأله 2592 - اگر زن را از خون حیض پاک بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

 مسأله 2593 - کسى که مى‏داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتى که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک مى‏شوند صبر کند.

 مسأله 2594 - اگر مردى که غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگرچه اطّلاع او از روى عادت حیض زن، یا نشانه‏هاى دیگر باشد که در شرع معیّن شده باید تا مدّتى که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک مى‏شوند صبر کند. و اگر او را طلاق دهد و بعداً معلوم شود که در حال حیض یا نفاس بوده بنابر احتیاط واجب دوباره طلاق بدهد.

 مسأله 2595 - اگر با عیالش که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود، ولى‏زنى را که نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکى طلاق دهند، اشکال ندارد و همچنین است اگر یائسه باشد یعنى اگر سیّده است بیشتر از شصت سال و اگر سیّده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

 مسأله 2596 - هرگاه با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و در همان پاکى طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود که موقع طلاق آبستن بوده اشکال ندارد.

 مسأله 2597 - اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به قدرى که زن معمولاً بعد از آن پاکى، خون مى‏بیند و دوباره پاک مى‏شود صبر کند. و اگر باز هم شکّ در پاکى دارد، احتیاطاً تا یک ماه بعد از نزدیکى صبر کند بعد طلاقش بدهد.

 مسأله 2598 - اگر مرد بخواهد زن خود را که بواسطه مرضى حیض نمى‏بیند طلاق دهد، باید از وقتى که با او نزدیکى کرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.

 مسأله 2599 - طلاق باید به صیغه عربى صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: «زَوجَتِی فاطِمَهُ طالِقٌ» زن من فاطمه رها است و اگر دیگرى را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: «زَوجَةُ مُوَکِّلی فاطِمَه طالِقٌ».

 مسأله 2600 - زنى که صیغه شده، مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده‏اند، طلاق ندارد و رها شدن او به این است که مدّتش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، به این ترتیب که بگوید: مدّت را به تو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست.

 

عدّه طلاق‏

 مسأله 2601 - زنى که نُه سالش تمام نشده و زن یائسه اگرچه شوهر با آنها نزدیکى کرده باشد، و زنى که شوهر اصلاً با او نزدیکى نکرده عدّه ندارند و بعد از طلاق مى‏توانند فوراً شوهر کند.

 مسأله 2602 - زنى که نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر شوهرش با او نزدیکى کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، یعنى بعد از آن که در پاکى طلاقش داد، به قدرى صبر کند که دو بار حیض ببیند و پاک شود و همین که حیض سوم را دید عدّه او تمام مى‏شود و مى‏تواند شوهر کند. ولى اگر پیش از نزدیکى کردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنى مى‏تواند بعد از طلاق فوراً شوهر کند.

 مسأله 2603 - زنى که حیض نمى‏بیند اگر در سنّ زنهایى باشد که حیض مى‏بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکى کردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه هلالى عدّه نگه دارد.

 مسأله 2604 - زنى که عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند باید سه ماه هلالى، یعنى از موقعى که ماه دیده مى‏شود تا سه ماه عدّه نگه دارد. و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسرى ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگه دارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نُه روز باشد باید نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگه دارد و احتیاط مستحب است که از ماه چهارم بیست و یک روز عدّه نگه دارد تا با مقدارى که از ماه اوّل عدّه نگه داشته، سى روز شود.

 مسأله 2605 - اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه‏اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچّه اوست، بنابراین اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچّه او به دنیا آید، عدّه‏اش تمام مى‏شود، و این در صورتى است که زن از زنا آبستن نشده باشد، که در این صورت عدّه طلاق با به دنیا آمدن یا سقط، تمام نمى‏شود.

 مسأله 2606 - زنى که نُه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلاً یک ماهه یا یک ساله، چنانچه شوهرش با او نزدیکى نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدّت را به او ببخشد در صورتى که حیض مى‏بیند باید به مقدار دو حیض و اگر حیض نمى‏بیند، چهل و پنج روز باید از شوهر کردن خوددارى نماید، و در صورتى که آبستن باشد با وضع حمل یا سقط جنین عدّه او تمام مى‏شود، هرچند احتیاط مستحب آن است که به هر کدام از وضع حمل یا چهل و پنج روز یا دو حیض کامل که بیشتر است عدّه نگه دارد.

 مسأله 2607 - ابتداى عدّه طلاق از موقعى است که خواندن صیغه طلاق تمام مى‏شود، چه زن بداند طلاقش داده‏اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که او را طلاق داده‏اند، لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.

 

عدّه زنى که شوهرش مرده‏

 مسأله 2608 - زنى که شوهرش مرده اگر آبستن نباشد باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد یعنى از شوهر کردن خوددارى نماید اگرچه یائسه یا صیغه باشد یا شوهرش با او نزدیکى نکرده باشد. و اگر آبستن باشد باید تا موقع زاییدن عدّه نگه دارد، ولى اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچّه‏اش به دنیا آید باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این عدّه را «عدّه وفات» مى‏گویند.

 مسأله 2609 - زنى که در عدّه وفات مى‏باشد، حرام است لباس اَلوان بپوشد و سرمه بکشد و همچنین کارهاى دیگرى که زینت حساب شود بر او حرام مى‏باشد.

 مسأله 2610 - اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و در صورتى که آبستن باشد، به مقدارى که در عدّه طلاق گفته شد، براى شوهر دوم عدّه طلاق و بعد براى شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اوّل عدّه وفات و بعد براى شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد.

 مسأله 2611 - اگر شوهر غائب باشد و فوت کند ابتداى عدّه وفات از موقعى است که زن از مرگ شوهر مطّلع شود.

 مسأله 2612 - اگر زن بگوید عدّه‏ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى‏شود:

 اوّل: آن که مورد تهمت نباشد.

 دوم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد که در آن مدّت، تمام شدن عدّه ممکن باشد.

 مسأله 2613 - اگر زنى را که حامله نیست طلاق رجعى دهند و قبل از اتمام عده طلاق، شوهر وفات کند، زن باید از زمان مرگ شوهر عدّه وفات نگه دارد.

 

طلاق بائن و طلاق رجعى‏

 مسأله 2614 - طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنى بدون عقد او را به زنى قبول نماید و آن بر شش قسم است:

 اوّل: طلاق زنى که نُه سالش تمام نشده باشد.

 دوم: طلاق زنى که یائسه باشد یعنى اگر سیّده است بیشتر از شصت سال و اگر سیّده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

 سوم: طلاق زنى که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکى نکرده باشد.

 چهارم: طلاق سوم زنى که او را سه دفعه طلاق داده‏اند .

 پنجم: طلاق خلع و مبارات و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد.

 ششم: طلاق دادن حاکم شرع، زن شخصى را که نه حاضر است مخارج زندگى او را بدهد و نه حاضر است او را طلاق دهد.

 و غیر اینها «طلاق رجعى» است که بعد از طلاق تا وقتى زن در عدّه است، مرد مى‏تواند به او رجوع نماید.

 مسأله 2615 - کسى که زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه‏اى که موقع طلاق در آن خانه بود بیرون کند، ولى در بعضى از مواقع که در کتابهاى مفصّل گفته شده، بیرون کردن او اشکال ندارد. و نیز حرام است زن براى کارهاى غیر لازم از آن خانه بیرون رود. و بر مرد واجب است مخارج زندگى او را در دوران عدّه بدهد.

 

احکام رجوع کردن‏

 مسأله 2616 - در طلاق رجعى مرد به دو قسم مى‏تواند به زن خود رجوع کند:

 اوّل: حرفى بزند که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار داده است.

 دوم: کارى کند که از آن بفهمند رجوع کرده است.

 مسأله 2617 - براى رجوع کردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون این که کسى بفهمد، بگوید به زنم رجوع کردم صحیح است.

 مسأله 2618 - مردى که زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند، مصالحه باطل است و مالک مالى که گرفته نمى‏شود.

 مسأله 2619 - اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع کند یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش کند، بعد از طلاق سوم، آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به دیگرى شوهر کند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مى‏شود، یعنى مى‏تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

 اوّل: آن که عقد شوهر دوم همیشگى باشد، و اگر مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را صیغه کند، بعد از آن که از او جدا شد، شوهر اوّل نمى‏تواند او را عقد کند.

 دوم: شوهر دوم بالغ باشد و با او نزدیکى و دخول کند. و بنابر احتیاط واجب باید انزال شود.

 سوم: شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

 چهارم: عدّه طلاق یا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود.

 

طلاق خُلع‏

 مسأله 2620 - طلاق زنى را که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او مى‏بخشد که طلاقش دهد «طلاق خلع» گویند. و در این طلاق معتبر است که کراهت زن از شوهرش به حدّى باشد که او را به مراعات ننمودن حقوق زناشویى تهدید نماید به نحوى که ترس از ارتکاب گناه داشته باشد.

 مسأله 2621 - اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مى‏گوید: «زَوجَتِی فاطِمَه خلَعتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ» یعنى زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رها است.

 مسأله 2622 - اگر زنى کسى را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغه طلاق را این طور مى‏خواند: «عَن مُوَکِّلَتِی فاطِمَه بَذَلتُ مَهرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّدٍ لِیَخلَعَها عَلَیهِ» پس از آن بدون فاصله مى‏گوید: «زَوجَةُ مُوَکِّلی خالَعتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِیَ طالِقٌ» و اگر زنى‏کسى را وکیل کند که غیر از مهر، چیز دیگرى را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جاى کلمه «مَهرَها» آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: «بَذَلتُ مِأَةَ تُومان».

 

طلاق مبارات‏

 مسأله 2623 - اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد که او را طلاق دهد، آن طلاق را «مبارات» گویند.

 مسأله 2624 - اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: «بارَأتُ زَوجَتِی فاطِمَه عَلى مَهرِها فَهِیَ طالِقٌ» یعنى مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است و اگر دیگرى را وکیل کند، وکیل باید بگوید: «بارَأتُ زَوجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَه عَلى مَهرِها فَهِیَ طالِقٌ» و در هر دو صورت اگر به جاى کلمه «عَلى مَهرِها» «بِمَهرِها» بگوید اشکال ندارد.

 مسأله 2625 - صیغه طلاق خلع و مبارات در صورت امکان به عربى صحیح خوانده شود، ولى اگر زن براى آن که مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگوید براى طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم اشکال ندارد.

 مسأله 2626 - اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات، از بخشش خود برگردد، شوهر مى‏تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

 مسأله 2627 - مالى را که شوهر براى طلاق مبارات مى‏گیرد، باید بیشتر از مَهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بیشتر باشد، اشکال ندارد.

 

احکام متفرّقه طلاق‏

 مسأله 2628 - اگر با زن نامحرمى به گمان این که عیال خود اوست نزدیکى کند چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش مى‏باشد، باید عدّه طلاق نگه دارد.

 مسأله 2629 - اگر با زنى که مى‏داند عیالش نیست زنا کند، چنانچه زن نداند که آن مرد شوهر او نیست، بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگه دارد.

 مسأله 2630 - اگر مرد، زنى را گول بزند که از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولى هر دو معصیت بزرگى کرده‏اند .

 مسأله 2631 - هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولى اگر در ضمن عقد شرط شود که مثلاً زن از حین عقد وکیل باشد که اگر شوهر مسافرت کند یا شش ماه خرجى ندهد طلاق خود را از طرف او بدهد این شرط تا شوهر او را عزل نکرده صحیح است. و در این صورت چنانچه پس از مسافرت مرد، یا خرجى ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحیح است، ولى اگر وکالت معلّق بر مسافرت یا خرجى ندادن باشد صحیح نیست.

 مسأله 2632 - زنى که شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگرى شوهر کند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

 مسأله 2633 - پدر و جدّ پدرى دیوانه، اگر مصلحت باشد و دیوانگى هم متّصل به زمان صغیر بودنش باشد مى‏توانند زن او را طلاق بدهند، و الّا طلاق آنها با حاکم شرع است، و بنابر احتیاط واجب حاکم هم از پدر و جدّ پدرى اذن بگیرد.

 مسأله 2634 - اگر پدر یا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صیغه کند، اگرچه مقدارى از زمان تکلیف بچّه جزء مدّت صیغه باشد مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو سال صیغه کند، چنانچه صلاح بچّه باشد، مى‏تواند مدّت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى‏تواند طلاق دهد.

 مسأله 2635 - اگر از روى علاماتى که در شرع معیّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگرى که آنان را عادل نمى‏داند بنابر احتیاط واجب نباید آن زن را براى خود یا براى کس دیگر عقد کند.

 مسأله 2636 - اگر کسى زن خود را بدون این که او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتى که زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از یک سال بگوید یک سال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت کند، مى‏تواند در غیر مخارج واجب زمان عدّه چیزهایى را که در آن مدّت براى زن تهیّه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگیرد، ولى چیزهایى را که مصرف کرده نمى‏تواند از او مطالبه نماید.

 مسأله 2637 - زنى که طلاق رجعى داده شده در حکم همسر شرعى است تا زمانى که عدّه‏اش تمام شود. پس باید از هرگونه استمتاعى که حقّ شوهر است ممانعت نکند و جایز است بلکه مستحب است خود را براى او آرایش کند، و جایز نیست بدون اجازه او خارج شود و نفقه‏اش بر او واجب است اگر ناشزه نباشد، و کفن و فطریه او بر عهده شوهر است، و در صورت مرگ هر کدام، دیگرى از او ارث مى‏برد و مرد نمى‏تواند در زمان عدّه او با خواهرش ازدواج کند.